کد مطلب:50495 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

عوامل ماورای طبیعت











در میان عوامل موثر در تربیت عواملی وجود دارند كه فراتر از امور طبیعی اند و برای انسان ملموس و محسوس نیستند، ولی این عوامل پیوسته در تعامل با انسانند و در

[صفحه 184]

زندگی آدمی نقشی مهم دارند و در تربیت انسان- به نحو اقتضا و نه علت تامه- موثرند. مهمترین عوامل ماورای طبیعت فرشتگان و شیاطینند كه به دلیل محسوس و ملموس نبودن نقششان در تربیت مورد توجه جدی قرار نمی گیرد و نیز نقش آنها در تربیت بدرستی دریافت نمی شود، به گونه ای كه گاه نقش این عوامل در تربیت كاملا منتفی می شود و گاه به آنها به صورت علت تامه در تربیت نگاه می شود، در حالی كه فرشتگان و شیاطین به نحو اقتضا در تربیت انسان موثرند و رابطه ی آنها با انسان رابطه ای طولی است، یعنی چون انسان اراده ی خیر كند، فرشتگان در همان جهت او را راهنمایی و یاری می كنند و چون انسان اراده ی شر نماید، شیاطین در همان جهت او را راهنمایی و یاری می كنند، ولی هیچ یك از آنها بر انسان مسلط نیستند و تا انسان خود راه نفوذ و زمینه و بستر مناسب را فراهم نكند، هیچ موجودی نمی تواند او را به سوی خیر و شر راه برد.

فرشتگان اسبابی الهی و عوامل اساسی در تربیت انسان و یاورانی نیكو در راه رسیدن آدمی به خیر و كمال و سعادت حقیقی اند. انسان مسجود فرشتگان است و همه ی آنان مامور یاوری انسان در جهت سیر به سوی كمال مطلقند. خدای سبحان از زبان فرشتگان این حقیقت را اعلام فرموده است:

(نحن اولیاوكم فی الحیاه الدنیا و فی الاخره.)[1] .

ما در زندگی این جهان و در آن جهان متولی امور شماییم.

فرشتگان موكلان امور و متولیان زندگی آدمیانند و واسطه فیض رسانی و رحمت و بركت و كرامت خداوند بر انسانند. آنان نگهبان آدمیان به سوی خیر و كمالند و هر كه خود را تحت ولایت الهی قرار دهد از یاری آنان بهره مند می شود. به بیان امیرمومنان علی (ع):

«ان مع كل انسان ملكین یحفظانه.»[2] .

با هر انسان دو فرشته است كه او را می پایند.

یاری فرشتگان در تربیت مردمان به سوی كمال مطلق چنان است كه امام علی (ع) آنجا كه سخن از اهل ذكر آورده و آنان را توصیف نموده چنین فرموده است:

«و ان للذكر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا، فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه، یقطعون

[صفحه 185]

به ایام الحیاه و یهتفون بالزواجر عن محارم الله، فی اسماع الغافلین و یامرون بالقسط و یاتمرون به و ینهون عن المنكر و یتناهون عنه، فكانما قطعوا الدنیا الی الاخره و هم فیها فشاهدوا ما وراء ذلك... قد حفت بهم الملائكه و تنزلت علیهم السكنه و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الكرامات، فی مقعد اطلع الله علیهم فیه، فرضی سعیهم و حمد مقامهم.»[3] .

همانا یاد خدا را مردمانی است كه آن یاد آنان را جایگزین زندگی- جهان فانی - است. نه كسب و كار سرگرمشان ساخته و نه خرید و فروش یاد خدا را از دل آنان انداخته. روزهای زندگانی را بدان می گذرانند و نهی و منع خدا را- در آنچه حرام فرموده- به گوش بیخبران می خوانند. به قسط و عدالت فرمان می دهند و خود بر اساس آن عمل می كنند و از كار زشت بازمی دارند و خود از زشتكاری به كنارند. گویی دنیا را سپری كرده و به آخرت درند و آنچه از پس دنیاست دیده اند... گرداگردشان فرشتگان، آرامششان در جسم و جان، درهای آسمان به روی آنان گشاده، كرسیهای كرامت برایشان نهاده، آنجا كه خدا از حالشان آگاه است و از كوششان خشنود و مقامشان نزد او محمود.

فرشتگان یاوران مردمانند در دوری از مرتبت طبیعت حیوانیت و سیر در مراتب والای حقیقت ملكوتی و دستیابی به كمالات روحانی، چنانكه در بسیاری از آداب تربیتی دین این حقیقت جلوه می یابد و به خوی روحانی فرشتگان تشبه می نماید و ملكی خوی می شود، چنانكه پیشوای موحدان، علی (ع) در فلسفه ی حج فرمود:

«و فرض علیكم حج بیته الحرام الذی جعله قبله للانام... جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته، واذعانهم لعزته و اختار من خلقه سماعا اجابوا الیه دعوته و صدقوا كلمته و وقفوا مواقف انبیائه و تشبهوا بملائكته المطیفین بعرشه.»[4] .

خداوند زیارت خانه اش را فریضه كرد بر شما مردمان كه قبله اش ساخت برای همگان. .. و دو نشانه برای دینداران: فروتنی برابر عظمت او و اعتراف به عزت او، و از آفریدگانش آن را گزید كه چون دعوت او شنید در گوش كشید و به جان و دل خرید. اینان به راه افتادند و پا بر جای پای پیامبران نهادند و چون فرشتگان گرد عرش برپای بندگان ایستادند.

[صفحه 186]

امیرمومنان علی (ع) درباره ی تربیت والاترین آدمیان، یعنی سرور عالمیان حضرت ختمی مرتبت بدین حقیقت اشاره فرموده است:

«و لقد قرن الله به- صلی الله علیه و آله- من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم، لیله و نهاره.»[5] .

هنگامی كه آن حضرت از شیر گرفته شد خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راههای بزرگواری را پیمود و خویهای نیكوی جهان را فراهم نمود.

یاری و همراهی فرشتگان بر اساس نسبتی طولی با آدمیان سنتی است الهی در جهت سیر دادن همگان به خیر كمال و سعادت.

ابلیس و سپاهیانش یعنی شیاطین جن و یاورانشان در مقابل خیر و كمال و سعادت انسان صف بسته اند و نقشی مهم- به نحو اقتضا و نه علت تامه- در تربیت آدمی - در جهت مثبت و منفی- دارند.

شیاطین نیز بر اساس نسبتی طولی، كسانی را كه راه نفوذ و سلطه ی شیطانی را بر خود می گشایند، تحت ولایت خویش قرار می دهند و از خیر و كمال و سعادت محروم می نمایند و به سمت تباهی و هلاكت سوق می دهند. خدای متعال درباره ی نسبت شیطان با انسان و حیطه و میدان تصرف او در انسان و اینكه شیطان هیچ سلطه ای بر آدمیان ندارد مگر آنكه خود ایشان بخواهند و زمینه ی نفوذ و سلطه فراهم سازند، آیاتی روشن نازل فرموده است:

(قال رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین الا عبادك منهم المخلصین قال هذا صراط علی مستقیم ان عبادی لیس لك علیهم سلطان الا من اتبعك من الغاوین.)[6] .

(ابلیس) گفت: پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختی، من نیز (گمراهی شان را) در زمین برایشان می آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو را. فرمود: این راهی است (كه) به سوی من (منتهی می شود). در حقیقت، تو را بندگان من تسلطی نیست مگر كسانی از گمراهان كه تو را پیروی كنند.

[صفحه 187]

ابلیس كه از گروه جن بود و به سبب عبادتهای بسیار در ردیف فرشتگان قرار گرفته بود، به سبب ظاهربینی و خودخواهی و گردنفرازی از فرمان سجده بر آدم ( ع) سرپیچید و گردنكشی نمود. همین امر سبب دوری او از رحمت خدا و سقوطش گردید. آن گاه غفلت و سرپیچی و گمراهی خود را به خدا نسبت داد و با آدمیان اعلام عداوت كرد. اما فقط كسانی را می تواند گمراه نماید كه آنان خود او را پیروی كنند.

(و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس كان من الجن ففسق عن امر ربه افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونی و هم لكم عدو بئس للظالمین بدلا.)[7] .

و (یاد كن) هنگامی را كه به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده كنید، پس (همه ) سجده كردند جز ابلیس كه از (گروه) جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا (با این حال) او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید و حال آنكه آنها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند.

ابلیس در آزمون سجده بر آدم، گردنكشی خود را آشكار ساخت و اعلام نمود كه به واسطه ی آراستن امور (دنیا) انسانها را گمراه می سازد. امیرمومنان علی (ع ) درباره این آزمون و گردنكشی ابلیس و اعلام دشمنی با آدمی فرموده است:

«ثم اختبر بذلك ملائكته المقربین لیمیز المتواضعین منهم من المستكبرین فقال سبحانه و هو العالم بمضمرات القلوب و محجوبات الغیوب: (انی خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فسجد الملائكه كلهم اجمعون الا ابلیس)[8] اعترضته الحمیه فافتخر علی آدم بخلقه و تعصب علیه لاصله. فعدو الله امام المتعصبین و سلف المستكبرین، الذی وضع اساس العصبیه و نازع الله رداء الجبریه و ادرع لباس التعزز و خلع قناع التذلل. الا ترون كیف صغره الله بتكبره و وضعه بترفعه... فاعتبروا بما كان من فعل الله بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید و كان قد عبدالله سته آلاف سنه، لا یدری امن سنی الدنیا ام من سنی الاخره، عن كبر ساعه واحده.»[9] .

[صفحه 188]

پس فرشتگان مقرب خود را بدان بیاموزد و بدین آزمایش فروتنان را از گردنكشان جدا فرمود. پس خدای سبحان كه داناست بدانچه نهان است در دلها (ی همگان) و در پرده های غیب نهان، گفت: «همانا می آفرینم آدمی از گل، پس چون آن را راست و درست كردم و از روح خود در آن دمیدم، بیفتید برای او سجده كنان. پس سجده كردند فرشتگان همگی، جز شیطان» كه رشك او را فراگرفت و به آفرینش خویش بر آدم نازید و به اصل خود (كه آتش است) بر او تعصب ورزید. پس دشمن خدا- شیطان- پیشوای متعصبان است و پیشرو مستكبران، كه پایه ی عصبیت را نهاد و بر سر لباس كبریایی با خدا درافتاد، رخت عزت را در بركرد و لباس خواری را از تن برآورد. نمی بینید چگونه خدایش به خاطر بزرگمنشی كوچكش ساخت و به سبب بلند پروازی به فرودش انداخت... پس، از آنچه خدا با شیطان كرد پند گیرید، كه كردار دراز مدت او را باطل گرداند و كوشش فراوان او بی ثمر ماند. او شش هزار سال با پرستش خدا زیست، از سالیان دنیا یا آخرت- دانسته نیست- اما با ساعتی كه تكبر كرد، خدایش از بهشت بیرون آورد.

ابلیس و نسل او بر آنان كه گمراهی را انتخاب می نمایند، سرپرستی می یابند و آنان را در گمراهی یاری می كنند و به هیچ وجه بر آنان كه گمراهی را نخواهند سلطه نمی یابند. قضای الهی چنین است كه خداوند شیطان را بر افرادی كه خودشان میل به پیروی او را دارند و سرنوشت خود را به دست او می سپارند، مسلط كرده است و اینهایند كه شیطان برشان حكمفرمایی می كند.[10] .

(انما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشركون.)[11] .

تسلط او فقط بر كسانی است كه وی را به سرپرستی برمی گیرند و بر كسانی كه آنها به خدا شرك می ورزند.

(كتب علیه انه من تولاه فانه یضله و یهدیه الی عذاب السعیر.)[12] .

بر شیطان مقرر شده است كه هر كس او را به دوستی گیرد، قطعا او وی را گمراه می سازد و به عذاب آتشش می كشاند.

(و استفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب علیهم بخیلك و رجلك

[صفحه 189]

و شاركهم فی الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا ان عبادی لیس لك علیهم سلطان و كفی بربك وكیلا.)[13] .

و از آنان هر كه را توانستی با آوای خود تحریك كن و با سواران و پیادگانت بر ایشان بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ایشان وعده بده و شیطان جز فریب به آنان وعده ای نمی دهد. در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطی نیست و حمایتگری (چون) پروردگارت بس است.

شیطان در ادراكات و تخیلات انسان به واسطه ی امور دنیایی تصرف می نماید و باطل و زشتی و پلیدی را بر آدمیان می آراید و البته در این راه سلطه ای بر كسی ندارد و جز به واسطه ی خود نفسانی انسان كاری نمی تواند بكند. امیرمومنان علی (ع) درباره ی این حقیقت چنین فرموده است:

«فاحذروا عباد الله عدو الله ان یعدیكم بدائه و ان یستفزكم بندائه و ان یجلب علیكم بخیله و رجله. فلعمری لقد فوق لكم سهم الوعید و اغرق الیكم بالنزع الشدید و رماكم من مكان قریب، فقال: (رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض و لاغوینهم اجمعین)[14] قذفا بغیب بعید ، و رجما بظن غیر مصیب، صدقه به ابناء الحمیه و اخوان العصبیه و فرسان الكبر و الجاهلیه. حتی اذا انقادت له الجامحه منكم و استحكمت الطماعیه منه فیكم، فنجمت الحال من السر الخفی الی الامر الجلی، استفحل سلطانه علیكم و دلف بجنوده نحوكم، فاقحموكم و لجات الذل و احلوكم ورطات القتل و اوطووكم اثخان الجراحه، طعنا فی عیونكم و حزا فی حلوقكم و دقا لمناخركم و قصدا لمقاتلكم و سوقا بخزائم القهر الی النار المعده لكم. فاصبح اعظم فی دینكم حرجا و اوری فی دنیاكم قدحا، من الذین اصبحتم لهم مناصبین و علیهم متالبین. فاجعلوا علیه حدكم و له جدكم.»[15] .

پس بندگان خدا بپرهیزید از اینكه- شیطان- شما را به بیماری خود مبتلا گرداند و با بانگ خویش برانگیزاند و سوارگان و پیادگان خود را بر سر شما

[صفحه 190]

كشاند. به جانم سوگند كه تیر تهدید را برایتان سوفار[16] ساخته و كمان را سخت كشیده- و تاخته- شما را نشانه كرده و از جای نزدیك تیر- گمراهی- بر شما افكنده كه گفت: «پروردگارا، به سبب آنكه مرا گمراه ساختی، من نیز (گمراهی شان را) در زمین برایشان می آرایم و همه ی آنان را گمراه نمایم». از ناپیدا و از روی گمان خطا سخنی گفت و نادانسته اندیشه ای در دل نهفت و متعصبان سخن او را شنفتند و یكه تازان میدان خودخواهی و جهالت گفته ی وی را پذیرفتند تا چون سركش شما او را فرمانبردار شد و طمع وی در شما استوار و آنچه پوشیده و نهان بود پدیدار، قدرت او بر شما فراوان گردید و سپاهیانش آهسته آهسته به سویتان روان. پس شما را مقهور و خوار ساختند و به ورطه ی هلاكت درانداختند و به آسیبهای سختتان پی سپردند كه گویی نیزه در دیده هایتان فروبردند و گلوهایتان را بریدند و بینی هایتان را خرد گردانیدند و خواستند تا شما را بكشند و مهار برنهاده، به آتش آماده ی دوزخ كشند تا چنان شد كه آسیب او در دین سوزی و در كار دنیایتان آتش افروزی، بر شما بیش از آنان گردید كه به پیكارشان برخاسته اید و برای ستیزشان آراسته اید. پس بدو بخروشید و در دفع او بكوشید.

امیرمومنان علی (ع) این سخن شیطان را كه همه مردمان را گمراه می نماید، سخنی به خطا از روی گمان معرفی كرده و اینكه شیطان نادانسته اندیشه ای در دل نهفته است و تا آدمی خود به سبب میل به طبیعت حیوانی راه نگشاید، شیطان نمی تواند او را مقهور و خوار سازد و به ورطه ی هلاكت دراندازد. البته انسان به دلیل غفلت ناشی از روی كردن به خود و پشت كردن به حق، آنچه را كه شیطان بر اساس این زمینه ی مناسب بدو القا می كند، از خود می پندارد كه معنای فریب شیطان را خوردن و در تحت سرپرستی او درآمدن همین است كه انسان گمراه بشود و نداند چه كسی او را گمراه كرده است.[17] از این رو آدمی باید سخت مراقبت نماید تا تحت تاثیر القائات شیطانی قرار نگیرد، چنانكه امام علی (ع) هشدار داده است:

«اتخذوا الشیطان لامرهم ملاكا و اتخذهم له اشراكا، فباض و فرخ فی صدورهم، و دب و درج فی حجورهم، فنظر باعینهم و نطق بالسنتهم، فركب

[صفحه 191]

بهم الزلل و زین لهم الخطل، فعل من قد شركه الشیطان فی سلطانه و نطق بالباطل علی لسانه!»[18] .

شیطان را پشتوانه ی خود گرفتند و او از آنان دامها بافت، در سینه هایشان جای گرفت و در كنارشان پرورش یافت. پس آنچه می دیدند شیطان بدیشان می نمود و آنچه می گفتند سخن او بود. به راه خطایشان برد و زشت را در دیده ی آنان آراست. شریك او شدند و كردند و گفتند، چنانكه او خواست.

این سخن امام (ع) كه در نكوهش كسانی است كه به حق پشت كردند و با آن حضرت مخالفت نمودند، گویاترین توصیف درباره انسانهایی است كه خود را در اختیار شیطان قرار می دهند و شیطان را همه كاره ی خود می نمایند.[19] امیرمومنان علی (ع) درباره ی نفوذ شیطان و بستن راههای نفوذ او هشدارهایی بی مانند داده است كه توجه بدان در تربیت ضروری است.

«فاتقی عبد ربه، نصح نفسه و قدم توبته و غلب شهوته، فان اجله مستور عنه و امله خادع له و الشیطان موكل به، یزین له المعصیه لیركبها و یمنیه التوبه لیسوفها، اذا هجمت منیته علیه اغفل ما یكون عنها.»[20] .

پس، بنده باید پروای پروردگار دارد، خیرخواه خود باشد و پیش از رسیدن مرگ توبه آرد. بر شهوت چیره شود- و رهایش نگذارد- چه مرگ او پوشیده است و آرزوی دراز وی را فریبنده و شیطان بر او نگهبان- و هر لحظه گمراهی اش را خواهان. گناه را در دیده ی او می آراید، تا خویش را بدان بیالاید، كه: بكن و از آن توبه نما! و اگر امروز نشد فردا، تا آنكه مرگ او سر بر آرد و او در غفلت خود را از اندیشه ی آن فارغ دارد.

«و اعلموا ان الشیطان انما یسنی لكم طرقه لتتبعوا عقبه.»[21] .

بدانید كه شیطان راههای خود را برای شما هموار می كند، تا در پی او بروید- و از راه خدا به در شوید.

«ان الشیطان یسنی لكم طرقه و یرید ان یحل دینكم عقده و یعطیكم بالجماعه الفرقه و بالفرقه الفتنه. فاصدفوا عن نزغاته و نفثاته.»[22] .

[صفحه 192]

همانا شیطان راههای خود را به شما آسان می نماید و خواهد كه گره های استوار دینتان را یكی پس از دیگری بگشاید و به جای هماهنگی پراكندگی تان بیفزاید. پس، از دمدمه و وسوسه ی او روی برگردانید و نصیحت آن كس را كه خیرخواه شما است قبول كنید و در گوش نشانید و به جان بپذیرد- تا زیانبار نمانید.


صفحه 184، 185، 186، 187، 188، 189، 190، 191، 192.








    1. قرآن، فصلت / 31.
    2. نهج البلاغه، حكمت 201.
    3. همان، خطبه ی 222.
    4. همان، خطبه ی 1.
    5. همان، خطبه ی 192.
    6. قرآن، حجر / 42 -39.
    7. قرآن، كهف / 50.
    8. قرآن، ص / 74 -71.
    9. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
    10. تفسیر المیزان، ج 12، ص 166.
    11. قرآن، نحل / 100.
    12. قرآن، حج / 4.
    13. قرآن، اسراء / 65.
    14. قرآن، حجر / 39.
    15. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
    16. سونار، جایی است كه تیر كه چله ی كمان را در آن نهند. نهج البلاغه، ترجمه ی شهیدی، ص 500.
    17. ن. ك: تفسیر المیزان، ج 8، صص 42 -41.
    18. نهج البلاغه، خطبه ی 7.
    19. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 1، ص 282.
    20. همان، خطبه ی 225.
    21. همان ، خطبه ی 138.
    22. همان، خطبه ی 121.